سال نو مبارک
>> ۲۸ اسفند ۱۳۸۸
سعدی شیرازی
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار | خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار | |
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار | که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار | |
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق | نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار | |
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست | دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار | |
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود | هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار | |
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند | نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار | |
خبرت هست که مرغان سحر میگویند | آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار | |
هر که امروز نبیند اثر قدرت او | غالب آنست که فرداش نبیند دیدار | |
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش | حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار | |
کی تواند که دهد میوهی الوان از چوب؟ | یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار | |
وقت آنست که داماد گل از حجلهی غیب | به در آید که درختان همه کردند نثار | |
آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب | سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار | |
باش تا غنچهی سیراب دهن باز کند | بامدادان چو سر نافهی آهوی تتار | |
مژدگانی که گل از غنچه برون میآید | صد هزار اقچه بریزند درختان بهار | |
باد گیسوی درختان چمن شانه کند | بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار | |
ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر | راست چون عارض گلبوی عرق کردهی یار | |
باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید | در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟ | |
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز | نقشهایی که درو خیره بماند ابصار | |
ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن | همچنانست که بر تختهی دیبا دینار | |
این هنوز اول آزار جهانافروزست | باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار |
0 نظر:
ارسال یک نظر